تک برگ پاییزی

تک برگ پاییزی

تک برگ پاییزی
تک برگ پاییزی

تک برگ پاییزی

تک برگ پاییزی

خودمونی

سلام

میخواستم در 700 مین پست بنویسم که دیگه رد شد. البته در بلاگفا

تعداد مطالب از 700 گذشت و خوشبختانه همگی ماها سالمیم و زنده ^.^

تقریبا از 135 پست پیش دارم همزمان در اون یکی از وبلاگم به آدرس بلاگ اسکای هم همین مطالب رو منتشر میکنم. دقیقا همینجا

تغییراتی گهگاهی در قالب و نمای برخی چیزا میدم از جمله :

تماس من که میره به آدرس اون یکی وبلاگم و فرم تماس هست. همین آدرس کنونی.

گفتگوی آزاد که چن وقتی بود در اون وبلاگ زده بودم و آزمایشی بود الان اینجام فعاله، سمت راست پایین. همین وبلاگ

وقتی باشم ظاهر میشه وقتیم نباشم کلا نیستش، فعلا که قاط نزده تا ببینیم چی میشه :دی

در حال طراحی یه قالب ساده و اختصاصی هستم برای اینجا یعنی بلاگفا و البته همون طرح برای بلاگ اسکای.

در آخر اینکه فعلا نمیدونم کی به طور قطعی اینجا رو میبندم همون بلاگفا و میرم به بلاگ اسکای.

پس تا اون روز هر دوتا آدرس باهم بروز میشن و تغییر میکنن.

پ.ن: نظرات این پست نیازی به تایید ندارد و آزاد می باشد.

گشتن

بعضی‌ها مثل دستگاه سی‌تی‌اسکن میمونن!

فقط دارن تو وجود آدم دنبال عیب می‌گردن..!

مردن

کاش میشد

آدمی .. گاهی .. فقط گاهی به اندازه نیاز بمیرد

بعد بلند شود آهسته آهسته خاک هایش را بتکاند

اگر دلش خواست برگردد به زندگی

دلش نخواست بخوابد تا ابد  !

شیطان

عجب است که مردم چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش می‌کنند؛

اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به هم نوعان خود کنند؛

شیطان در تنهاییِ خود خواهد مرد!

از: هلن کلر

بهترین

هیچکس ﺭﺍ

ﺑﻬﺘﺮین ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺧﻄــﺎﺏ ﻧﮑﻦ .

ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ،

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﻬﺘـــﺮﯾﻦ ﮐﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺷﻮﻧﺪ ﺧﯿﺎﻻﺗﯽ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ،

ﻫﻮﺍ ﺑﺮﺷـﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﻬــــﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ .

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻪ ﻣﻬﻢ ﺗﻠﻘـــــﯽ ﺷـﻮﻧـﺪ ﺗﻐﯿﯿﺮﺕ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ،

ﺁن وﻗﺖ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﯾﮏ ﺩﻭﮔﺎنگـی ﺷﺨـــــﺼﯿﺖ.

ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ؛

ﮐﺴﯽ ﺑﻬﺘﺮیـن ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ .

ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﻬﺎﯼ ﭘﯿﺶ ﭘﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﭘﻨﺎﻩ ﻧﺒﺮ.

ﻫﺮ ﺗﺎﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩ ، ﺭﻧﺠﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺳﺖ .

ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ .

ﺩﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﮑﻦ ،

ﺗﺎ ﻣﻨﺖ ﻫﯿﭻ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﺍﺕ ﻧﺒﺎﺷﺪ.

داستانک

تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه ای افتاد. 


او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد. اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذراند کسی نمی آمد. سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و دارایی های اندکش را در آن نگه دارد.


اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشت دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. متأسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود. از شدت خشم و اندوه درجا خشکش زد و فریاد زد: خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟

صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید: شما از کجا فهمیدید من در اینجا هستم؟

آنها جواب دادند، ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم!!

به یاد داشته باش:

اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن، علائمی باشد که عظمت و بزرگی خدا را به کمک می خواند.

و فراموش نکنید هیچ کار خدا بدون حکمت نیست.

مرد

مرد بودن، 
کمال خود را در چندین زن اثبات کردن نیست
رقم زدن بهترینها برای یک زن است

آدم

بهترین آدمهای دنیا،

آنهایی هستند که

وقتی کنارشان بنشینی،

چایت سرد میشود و دلت گرم ❤ 

آدم

آدمها 

میتوانند" آدمها "را دوست داشته باشند .

به شرطی که

آدمها 

بعد از دوست داشتـه شدن هم ،

آدم  بمانند .

لبخند

انسان ها زود پشیمان می شوند ....
گاه از گفته هایشان
گاه از نگفته هایشان
اما سراغ ندارم کسی را که
از" لبخند زدن " پشیمان شده باشد...!
خوشا به حال آنانی که خوب میدانند ،
" لبخند زدن "
منطقی ترین گفت و گوی انسانیست....